گوشی را بردار
دارد دلم زنگ میزند
از آهن نیست اما
در هوای تو
خیس از بارانی که میدانی از آسمان ِ کجا باریدهاست
دارد زنگ میزند
گوش کن
چگونه از همیشه بلندتر
مانند طنینِ یک فریاد
صدای زنگ پیچیده در اتاقت
دلم دارد زنگ میزند
گوشی را بردار
نشانیات را تنها من میدانم
حک شده بر سینهی من
که چون کتیبهای کهن بر سینهی کوه
پا برجا ماندهام
بادها هر روز
نوشتههای مرا میخوانند و
پیدایت میکنند
بر تو میوزند و میگذرند
تنها من
چون کتیبهای کهن
بر سینهی کوه
جا ماندهام
شهاب مقربین
دلم میخواهد زندگی را از زاویه ای دیگر ببینم.
دوست دارم نگاه هندسی به زندگی داشته باشم و محیط پیرامون خود را با دیدی نو محاسبه کنم.
دلم میخواهد مساحت عمرم را بسنجم و به شخصیتم شکل مناسبی بدهم.
میتوانم زندگی را مربعی فرض کنم که اضلاع ان را ایمان- هدف -امیدو عشق تشکیل داده اند یا مثلثی
که زاویه های ان علم-ایمان و انسانیت باشد.
میتوانم مرکز دایره حیاتم را انتخابهای خوب قرار دهم.
چرا سطحی بیندیشم؟
وقتی دوست دارم به افکار و زندگیم عمق دهم و میتوانم حجم معنویتم را افزون سازم.
من میتوانم از نقطه های خط عمرم خطی مستقیم در جهت خوبی و مهربانی ترسیم کنم.
من دلم میخواهد زندگیم بر قاعده پاکی استوار باشد.به موازات حق پیش بروم و زاویه دیدم باز باشد.
وقتی این قدر توانایی دارم چرا شکل غیر منتظم باشم و از میان خطوط خط های شکسته و منحنی را
برگزینم؟
من میتوانم منشوری باشم شفاف که از هر سو جلوه ای خاص دارد.
منشوری که نور را به راحتی تجزیه میکند و فضا را با رنگهای دلپذیر و جذاب محبت-امید-عشق-
عرفان و... می اراید.
باهـــــــــــر کــــــــــس میشـــــــــه خنـــــــدیــــــــد....
ولـــــــــــــــــــی !!!
فقــــــــــط در آغــــــــــوش یـــــــــک نفـــــــــــرمیشــــــــــه
گـــــــــــــریــــــــــه کـــــــــــرد.....
امید یعنی آرزو کنیم چیزی اتفاق بیفتد
ایمان یعنی یقین داریم چیزی اتفاق خواهد افتاد
شجاعت یعنی اینکه باعث شویم چیزی اتفاق بیفتد . . .
غـم هـا ارزش جنـگیــدن نــدارنــد !
رهــایـشــان کنیـــد
غـم هــا آنـقــدر خـستـــه انــــد،
که بـا کمتــریــن بی تــــوجـهی،
از پــای در می آیـنـــد
پس بــرای شـادی بغـل بـاز کنیــد،
و بــا امیـــد زنــدگی کنیــد …!